این شعر من رو که داغونم کرد، شما چطور:
http://sohrabrezvani.blogfa.com/post-24.aspx
يانيس ريتسوس (۱۹۰۹-۱۹۹۰)، شاعر يوناني، يكي از پركار ترين شاعران قرن بيستم بود. او در ۸۱ سال عمر خويش بالغ بر ۸۰ جلد كتاب ِ شعر چاپ كرد.
يانيس ريتسوس زندگي بسيار سختي را پشت سر گذاشت. از همان كودكي و نوجواني شاهد مسلول شدن و مرگ مادر و برادرش و مجنون شدن پدرش و خواهرش بوده. بعد از آن نيز زندان رفتن ها و تبعيدهاي مداوم. ريتسوس از همان دوران جواني با خواندن آثار ِ ماركس و لنين به ماركسيسم علاقهمند شد و در سال ۱۹۳۱ به حزب كمونيست يونان (KKE) پيوست. يانيس ريتسوس شاعري است كه هم مجموعه اشعاري دارد به شدت سياسي و حتي به نحوي حزبي (برخي از اشعار او به سرودهاي انقلابي تبديل شد) و هم مجموعه اشعاري دارد كه شايد به شدت شخصي و غير سياسي به نظر برسد.
ريتسوس شاعري است كه دنيا را ذره ذره لمس كرد. از كوچكترين لحظات و دقايق آن گرفته، از كوچكترين مسائل و چيزها گرفته، تا مناسبات كلان ِ سياسي و مبارزات اجتماعي.
ريتسوس در سال ۱۹۸۷ در آخرين سالهاي پايان عمرش در شعري به نام واپسين كلام مينويسد:
واپسین کلام
... و اين آخرين حسرت را بر من ببخشيد.
ميخواهم يك بار ديگر، با داس تيز ماه ذرت درو كنم.
در آستانه در بايستم با شاخه نازك گندمي ميان دندانها،
خيره در دوردست.
در ستايش دنيايي كه تركش ميكنم.
در ستايش آنكه در باران طلايي غروبي از تپه اي بالا ميرود
با وصله اي ارغواني بر بازوي چپش. نميشود به آساني ديدش.
ميخواستم تنها همين را نشانتان دهم
و شايد بهتر باشد بيش از هر چيز مرا به اين خاطر ياد كنيد…
=======================
يانيس ريتسوس ميخواست تنها همين را نشانمان دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر