چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۱

لیلی و مجنون


یکی پرسید از مجنون غمگین  -  که از لیلی چه میگوئی تو مسکین
به خاک افتاد مجنون سرنگونسار -  بدو گفتا: بگو لیلی دگر بار
تو از من چند معنی جوی باشی -  ترا این بس که لیلی گوی باشی
بسی گر درِّ معنی، سفته آید -  چنان نبود که لیلی، گفته آید
چو نام و نعتِ لیلی باز گفتی -  جهانی در جهانی راز گفتی
چو دائم نام لیلی میتوان گفت -  زغیری کفرم آید یک زمان گفت
کسی گر نام لیلی کردی آغاز -  برِ مجنون همی عاقل شدی باز
وگر جز نام لیلی یاد کردی -  شدی دیوانه و فریاد کردی
اگر گم بودنِ خود یاد داری -  روا باشد که از وی یاد آری
ولی تا از خودی سدیت پیش است  -  اگر یادش کنی آن یاد خویش است








نامه نگاری شاه اسماعیل صفوی و پادشاه آلمان

 
دعوت به اتحاد علیه دولت عثمانی

دنیای اقتصاد – شماره 2775

به قول بچه‌ها ببین ما با چه کسانی شدیم 75 میلیون !!!

نامه شاه اسماعيل به شارلکن، پادشاه (آلمان و اتریش)، نخستين نامه‌اي است که دولت صفوي براي يک دولت اروپايي فرستاده است متن لاتین این نامه در مجموعه‌اي با عنوان مکاتبات کارل پنجم، چاپ شده است. ترجمه نامه شاه‌اسماعيل به شارلکن به زبان فارسي و پاسخ او، در مجله «کاوه» 1336 ه.ق، منتشر شده است.

به کارل پسر فيليپ
اگر به خواست خدا، اين نامه به دست شما رسيد خواهيد دانست که فراتر پتروس از طرف پادشاه مجارستان با نامه‌اي نزد ما آمد و ما نامه آن پادشاه را با مسرت خاطر خوانديم. اکنون فراتر پتروس مذکور را حامل اين نامه مي‌سازيم و اميدواريم که وصول آن مايه خشنودي شما گردد. از شما با انتظار تمام انتظار دارم که به خواسته‌هاي من توجه کنيد. ما بايد در ماه آوريل، با هم از دو جانب بر دشمن مشترک خويش، سلطان عثماني، حمله کنيم. سفيري هم يک وقت از طرف پادشاه سوزيتاني از راه تبريز، پيش ما آمده بود و به توسط او به آن پادشاه نامه‌اي نوشتيم؛ ولي تا کنون جوابي از او نرسيده است. چنان که از رعاياي عثماني شنيده‌ام پادشاهان عيسوي با يکديگر در جنگ و جدالند و اين مايه حيرت است؛ زيرا مخالفت ايشان با هم بر جسارت دشمن خواهد افزود. به همين سبب به پادشاه مجارستان نوشتم که از دشمني با پادشاهان اروپا پرهيز کند، چه مي‌دانم که او [سلطان عثماني] به عزم جنگ با آن اعلي حضرت سپاهي فراهم کرده و با فرستادن ايلچي و نامه مي‌خواهد مرا نيز در اين امر با خود متحد سازد، ولي من پيوسته در خواست او را رد کرده‌ام. زيرا چنانکه شما مي‌گوييد مي‌خواهم در سعادت و بدبختي با شما يار باشم وهر که متحد خويش را تنها گذارد و بدو خيانت کند مستوجب جزاي خداوند قادر قهار است؛ بنابراين لازم است که زودتر به تهيه سپاه اقدام کنيد و اميدوارم که براي تحريک و تحريض شما به نوشتن نامه‌اي ديگر نياز نباشد، زيرا مسافت دور است و فرستادن نامه دشوار. مخصوصا که سلطان عثماني درياها را در تصرف دارد و فرستادن سفيران ديگر جز اين سفير براي ما ميسر نيست. البته به سلطان عثماني اعتماد نکنيد. این سلطان کسي است که به اتحاد و سوگند وفاداري اعتنايي نمي‌کند و در راه نابود کردن شما از هيچ کاري دريغ ندارد. اين دشمن اجدادي چنان پيمان شکن است که قطعا با شاهنشاه بزرگي که در کشور آلمان پادشاه است به راستي سخن نخواهد گفت.
تحريرا في شوال سال 924 ه.ق
***
اين نامه که در 13اوت تا 11سپتامبر 1523نوشته شده بود، (همانجا) پس از دو سال در 25 اوت 1525 به دست شارلکن رسيد. هنگامي که شارلکن در تولدو (طليطله) به سر مي‌برد، اين نامه را دريافت کرد و در تاريخ 6 ذوالقعده 931پاسخ آن را به لاتين نوشت و به دست فراتر پتروس به دربار صفوي فرستاد.
پاسخ شارلکن به نامه شاه اسماعيل:
به امير والاتبار و توانا شاه اسماعيل صفوي، شاهنشاه ايران، برادر و بهترين دوست ما
کارل شاهزاده والا تبارکه از پرتو الطاف الهي امپراتور روم و عالم مسيحيت و آلمان و پادشاه ممالک اسپانيا و هر دو قسمت خاک سيسيل و غرناطه و جزاير بالثار و جزاير سعيد و هند و کشور طلاي تازه (=آمريکاي جنوبي)و امير سرزمين‌هاي دور دست آفريقا و امارت‌نشين‌هاي آلمان و فرانسه است، براي پادشاه پرهيزگار و سعادتمند، شاه اسماعيل صفوي که پادشاه ايران و برادر و دوست ماست از خداي قادر عالميان درخواست خوشبختي و کاميابي مي‌نمايم.
اي پادشاه عالي‌مقام و ‌اي برادر محبوب در سال گذشته شخصي پتروس نام از کشيشان ماروني جبل لبنان، از جانب سني الجوانب شما مکتوبي نزد ما آورد که آن حشمت پناه ما را دعوت مي‌نمود که از ماه آوريل گذشته حاضر باشيم که متفقا با دشمن مشترک خود سلطان عثماني داخل جنگ بشويم. بدبختانه مکتوب در موقعي که آن والا حضرت معين نموده بود هنوز به ما نرسيده بود که به فراغ خاطر در آن باب قراري داده شود و نيز اسباب تعجب شد که مکتوب مزبور چنانکه در نامه پادشاهان معمول و مرسوم است. داراي مهر و امضا نبود و اصلا از شما چه پنهان مدتي ترديد حاصل شد که آيا اين نامه و حامل آن را مي‌توان طرف اعتماد قرار داد يا نه، ولي نظر به دوستي و تمايلي که في مابين است با اشتياق خاص قاصد و نامه را پذيرفتيم و اگر در جواب تاخيري مي‌رفت به سبب آن بود که هر روز منتظر بوديم شايد اخبار ديگري برسد و تکليف در خصوص چنين امر خطيري که سخن اقدام بدان در ميان است معلوم گردد، اما در اين مدت هيچ‌گونه خبري نرسيد و حتي شنيده شد که آن اعليحضرت را گزندي رسيده و در گذشته‌اند. اميدواريم که اين اخبار خالي از حقيقت باشد. عجالتا نگراني ما بسيار است، زيرا گرد آوردن سپاه براي جنگ با سلطان عثماني خالي از اشکال نيست. از اين گذشته چند ماه به سختي بيمار بوديم و علاوه بر اينها پادشاه فرانسه ما را به جنگ باز داشت و در جنگ سختي که با ما کرد شکست‌هاي متعددي خورد و سرانجام پس از آنکه تقريبا تمام سپاهيانش هلاک شدند، خود او زنده اسير سرداران ما گرديد. اينک که به ياري خدا چنان فتحي نصيب ما گرديده، چون پيوسته آرزومند صلح و آرامش در خاک مسيحيان بوده‌ايم، ديگر اميد فراوان داريم که کاري نمانده جز آنکه بنابر ميل و اشتياق مشترک بر ضد ترکان عثماني به جنگ پردازيم. به همين سبب، همين قاصد را باز نزد آن اعليحضرت باز مي‌گردانيم تا مراتب را درباره تصميم ما به جنگ به عرض برساند. شما نيز مقاصد خود را به توسط کساني از خودتان که طرف اعتماد کامل هستند به اطلاع ما برسانيد و هر چه در اين امر زودتر اقدام نماييد بهتر است چه ما کاملا آماده‌ايم که با قواي خود و سپاه آن اعليحضرت به جنگ با اين دشمني که واقعا بي‌شرم و حياست بپردازيم. اميد است که خداي متعال به آن اعليحضرت صحت و سلامت عطا فرمايد و تمام درخواست‌هاي شما را اجابت کند.
نوشته شد در 25 اوت 1525 ميلاد مسيح در تولدو***
از بازگشت فراتر پتروس به دربار صفوي و رسيدن نامه شارلکن به ايران، اطلاعي در دست نيست. چنان که از تاريخ نامه بر مي‌آيد، تاريخ نگارش آن به بيش از يک سال پس از درگذشت شاه اسماعيل بر مي‌گردد. شاه اسماعيل در روز دوشنبه 19رجب سال 930 در گذشت و تاريخ نامه شارلکن 25اوت را نشان مي‌دهد.شگفت اين است که شارلکن تا فوريه 1529هنوز از مرگ شاه اسماعيل آگاه نبوده است؛ زيرا در 15فوريه اين سال، برابر با 6 جمادي‌الثاني 935 نامه ديگري به شاه اسماعيل نوشته است و اين امر، نابساماني وسايل ارتباطي ميان ايران و غرب را در آن روزگار نشان مي‌دهد. شارلکن نامه دوم را همراه يوهان بالبي از بزرگان دربار خويش به ايران فرستاد. سرگذشت اين نامه نيز روشن نيست.

دوشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۱

یانیس ریتسوس – اندر چیستی شعر

 

 

او در دست‌هايش چيزهايي دارد كه با هم نمي‌خوانند.

يك سنگ، يك سفال، دو كبريت سوخته

ميخي زنگ زده از ديوار روبرو

برگي كه از پنجره پايين افتاد.

شبنم‌هايي از گل‌هايي كه تازه سيراب شده اند.

او اين همه را مي‌گيرد

و در حياط خلوتش چيزي مثل يك درخت مي‌سازد.

مي‌بيني؟ شعر همين است: «چيزي مثل» .

یانیس ریتسوس

 

240px-Yiannis_Ritsos_in_1984

این شعر من رو که داغونم کرد، شما چطور:

http://sohrabrezvani.blogfa.com/post-24.aspx

يانيس ريتسوس (۱۹۰۹-۱۹۹۰)، شاعر يوناني، يكي از پركار ترين شاعران قرن بيستم بود. او در ۸۱ سال عمر خويش بالغ بر ۸۰ جلد كتاب ِ شعر چاپ كرد.

يانيس ريتسوس زندگي بسيار سختي را پشت سر گذاشت. از همان كودكي و نوجواني شاهد مسلول شدن و مرگ مادر و برادرش و مجنون شدن پدرش و خواهرش بوده. بعد از آن نيز زندان رفتن ها و تبعيدهاي مداوم. ريتسوس از همان دوران جواني با خواندن آثار ِ ماركس و لنين به ماركسيسم علاقه‌مند شد و در سال ۱۹۳۱ به حزب كمونيست يونان (KKE) پيوست. يانيس ريتسوس شاعري است كه هم مجموعه اشعاري دارد به شدت سياسي و حتي به نحوي حزبي (برخي از اشعار او به سرودهاي انقلابي تبديل شد) و هم مجموعه اشعاري دارد كه شايد به شدت شخصي و غير سياسي به نظر برسد.

ريتسوس شاعري است كه دنيا را ذره ذره لمس كرد. از كوچكترين لحظات و دقايق آن گرفته، از كوچكترين مسائل و چيزها گرفته، تا مناسبات كلان ِ سياسي و مبارزات اجتماعي.

ريتسوس در سال ۱۹۸۷ در آخرين سالهاي پايان عمرش در شعري به نام واپسين كلام مي‌نويسد:

 

واپسین کلام

... و اين آخرين حسرت را بر من ببخشيد.

مي‌خواهم يك بار ديگر، با داس تيز ماه ذرت درو كنم.

در آستانه در بايستم با شاخه نازك گندمي ميان دندانها،

خيره در دوردست.

در ستايش دنيايي كه تركش مي‌كنم.

در ستايش آن‌كه در باران طلايي غروبي از تپه اي بالا مي‌رود

با وصله اي ارغواني بر بازوي چپش. نمي‌شود به آساني ديدش.

مي‌خواستم تنها همين را نشانتان دهم

و شايد بهتر باشد بيش از هر چيز مرا به اين خاطر ياد كنيد…

=======================

يانيس ريتسوس مي‌خواست تنها همين را نشانمان دهد.

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۱

مارگوت بیگل – ترجمه احمد شاملو



گاه آرزو مي كنم زورقي باشم براي تو
تا بدان جا برمت كه مي خواهي.
زورقي توانا
به تحمل باري كه بر دوش داري،
زورقي كه هيچگاه واژگون نشود
به هر اندازه كه نا آرام باشي
يا متلاطم باشد
دريايي كه در آن مي راني.
imagesCAZ49K23
ای کاش میتوانستم تو را از تمام این همه دلهره، عذاب، خستگی، عدم آزادی و …. دور کنم و خودم هم عدم آزادی تو نباشم Winking smile
تویی که عاشقانه دوستت دارم …

یانیس ریتسوس با ترجمه احمد شاملو

پرنده‏ى كوچك گلْ‏بهى رنگى، بندى بر پاى

بر بال‏هاى خُرد مواجش

به جانب خورشيد پر كشيده.

اگر تنها يك بار نگاهش كنى

او به رويت لبخندى مى‏زند،

و اگر دوبار و سه بار نگاهش كنى

تو خود به آواز خواندن درمى‏آيى.

Song-bird