یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۴

در ستیز با زن ستیزی

 

*خوب طبیعی است که پیامبر باید مرد باشد!!

هفته گذشته دو واقعه روی داد، یک در نیویورک دیگری در پاریس. هر دو واقعه نشان داد زن ستیزی و کهتر شمردن زن در مذهب و در جامعه مرد سالار ریشه دارتر از آن است که زنان بتوانند خلاصی از آن را آسان بگیرند و برای به دست آوردن موقعیت برابر با مردان تنها به اصلاحات محدود در رسوم و احکام مذهب دلخوش کنند، یا حتی جدایی دین از دولت را علیرغم اهمیت آن، برای زدودن رسوبات فرهنگ مردسالار از جامعه کافی بدانند.

این دو واقعه از دو جهت متفاوت نشان داد چگونه از یک سو مقامات عالیه دستگاه مذهبی با تمام قدرت برای حفظ موقعیت کهتر زن در جامعه تلاش می کنند و از سوی دیگر زن ستیزی در جامعه سکولار به نوبه خود فرهنگ زن ستیز مذهبی را باز سازی می کند.

واقعه اول در نیویورک اتفاق افتاد.
در این جا خانم دکتر امینه ودود یک اصلاح طلب مذهبی امام نماز جمعه آخر سال شد و زنان و مردان با هم در کلیسای مانهاتان پشت سر او صف بستند و نماز خواندند.
اما مقامات مذهبی، امام نماز جمعه شدن یک زن را برنتابیدند. دبیرمجمع فقه اسلامی، محمد الحبیب بن الخوجه، که او هم یک دکتر است، نماز این خانم را باطل اعلام کرد و حکم داد آن ها که پشت سر او نماز خواندند نمازشان قبول نیست و باید دوباره نماز بخوانند.

این دور از انتظار نبود. مراجع فقهی وبخش عمده مقامات متنفذ دستگاه های اقتداراسلامی، مخصوصا حالا که اسلام سیاسی شده و بنیادگرایی اسلامی به اهرمی برای آن هادررقابت برای کسب قدرت تبدیل شده است، با هر نوع اصلاح مذهبی مخالفت می کنند و آن را تهدیدی برای قدرت خود به شمار می آورند. به علاوه حتی بخش بزرگی از مقامات اصلاح طلب اسلامی در همه جا از جمله در ایران، اصلاح مذهبی را به اهرمی برای به دست آوردن سهمی در قدرت تبدیل کرده اند و در این مورد بسیاری از مقامات ظاهرا و یا واقعا سکولار هم در ائتلاف با آن ها حرکت می کنند. به این ترتیب زنان و حقوق شان در جوامع اسلامی زیر تهدید شبکه در هم پیچیده ای قرار دارد که بعضی از آن ها با هم در جنگ اند و بعضی از آن ها با هم در ائتلاف. بعضی خواهان اصلاحات مذهبی هستند، بعضی بر بنیادگرایی اسلامی تاکید می کنند. اما همه آن ها در یک مورد با هم مشترکند. اشتیاق یا آمادگی برای قربانی کردن حقوق زنان. بنیادگرایان مذهبی از طریق تقابل مستقیم و برخی از اصلاح طلبان و سکولارهای راست از طریق سازش بر سر حقوق زنان و پذیرفتن مشروط و محدود آن.

اما واقعه پاریس
این واقعه از زاویه دیگر جالب توجه است. جدایی دین از دولت در فرانسه آن قدر ارج گذاشته می شود، که آئین نامه برای ممنوع کردن حجاب اسلامی درمدارس این کشور به نام قانون اساسی فرانسه و در دفاع از جدایی دین از دولت پیش برده شد.

اما آیا این تحول، تفکر مردسالار را در فرهنگ جامعه از بین برده است؟ واقعه پاریس در این مورد نکته ای عبرت آموز دارد.
جریان از این قرار است که هفته جاری، برای مسیحیان هفته مقدس به شمار می آید. این هفته ای است که در آن عیسی به صلیب کشیده می شود و پس از سه روز به حیات باز می گردد.

یک شرکت پاریسی Marithe et Francois Girbaud که لباس های مدروز می فروشد از این مساله برای تبلیغ لباس های خود استفاده می کند و به عنوان آگهی تبلیغاتی تابلویی را به نمایش می گذارد که از شاهکار لئونارد داوینچی شام آخر اقتباس شده است [ عکس این صفحه]. با اولین نگاه به تابلو یا آگهی, بیننده متوجه می شود طرح داوینچی با تمام شخصیت ها و جایگاه شان در قالب مدل های موسسه در این تابلو بازسازی شده است. مسیح در جای خودش، حواریون در جای خودشان و همه از جنس زن. و حتی آن جا که می گویند مریم ماگدالنا نقاشی شده بود بازسازی شده, اما این یکی به صورتی مردی عریان که از پشت نشان داده می شود.

تابلو ناگهان طوفان بر پا کرد. البته کلیسای واتیکان در راس اعتراض کنندگان قرار داشت. اسقف های کلیسای رم نشان دادن تابلو را کفر اعلام کردند و وکلای شان هم در پاریس دست به کار شدند وقاضی محترم پاریسی هم حکم به جمع کردن تابلو داد با مقرر کردن جریمه بالایی برای هر روز تا وقتی که تابلو ناپدید شود. قاضی کلیسا بلافاصله از فرصت سوء استفاده کرد و بین لامذهبی و خشونت در مدارس ارتباط بر قرار کرد چرا که یک کشتار گروهی در یک مدرسه آمریکایی دو باره افکار عمومی جهان را به خود متوجه کرده است. البته مایکل مور در بولینگ در کلمباین که برنده جایزه اسکار برای فیلم های مستند شد، دلایلی هر چند نه کافی اما حداقل کاملا معقول برای این نوع حوادث ارائه داده بود.

انتقاد به این مقامات محدود نماند و روشنفکران هم جهت باد هم وارد گود شدند و بحث بالا گرفت که آیا به مسیح و مذهب توهین شده است یا نه، و آیا چنین استفاده یا
” سوء استفاده ” یی از مذهب برای فروش کالا مجاز است یا نه؟ گویا در جهانی که شکنجه کردن اسیران به یکی از پرسود ترین خدمات کالایی تبدیل شده و بعد از هر بمباران و بدون بمباران، بین مقاطعه کاران معتبر بین المللی به حراج گذاشته می شود، مرزی هم برای فعالیت سرمایه وجود دارد.

چه چیز این همه آشوب ایجاد کرده بود؟
در این رابطه جو گلدی تاریخ شناس دانشگاه برکلی که خود یک کاتولیک معتقد است مچ منقد هنری مجله تایمز را می گیردو نه تنها به قول خودش ازبزرگ ترین اشتباه و افتضاح تاریخ نقد هنرمعاصر پرده می دارد، بلکه علت این اشتباه و همراه آن زن ستیزی ریشه دار در فرهنگ مرد سالار را برملا میکند. توضیحات او و تفسیری که از تابلو می دهد نکات جالبی دارد.

گلدی قبل از هرچیز بر این نکته تاکید می کند که چنین واکنشی نسبت به تابلو در اروپا سوال برانگیز است، چون همه می دانند اروپای سکولار مثل آمریکا نیست و از تعارضات مذهبی برآشفته نمی شود. برعکس هنرمندان اروپایی خیلی هم اشتیاق دارند که موضوعات مذهبی را در کارهای خود به طنز بکشند . پس این هیاهو از کجا ناشی می شود؟

گلدی می گوید به جز تصویر نیمه تنه عریان مرد در متن تابلو بقیه ی آن چیزی نیست به جز بازسازی تابلوی داوینچی از شام آخر قبل از خیانت دوست و به صلیب کشیده شدنش که این همه مورد تقدیس قرار گرفته است. در بیانیه کلیسا نیز به نظر می رسد همان تصویر مرد عریان دلیل اعتراض است.

اما گلدی خواننده را به تامل فرا می خواند: آیا واقعا تصویر پشت آن مرد این همه مساله برانگیز است. در غرب تصویر زنی که بالاتنه اش عریان باشد سوء استفاده جنسی تلقی می شود و در تلویزیون آمریکا نشان دادن آن ممنوع است. اما با تصویر مرد بی لباس تا کنون این نوع برخورد نشده است.

تفسیری که گلدی از تابلو ارائه می دهد جالب است. به عقیده او تابلو قاعده پذیرفته شده در دنیای کنونی یعنی سوء استفاده جنسی از زن توسط مرد را معکوس می کند: مردی در حالت بی خودی و عریان، سرش با حالتی که مرگ یا بی جانی را نشان میدهد روی شانه زنی خم شده است و پیکر عریانش در محاصره زنانی است که هشیارند و لباس بر تن دارند. این سوء استفاده ابزاری از زن را نشان نمی دهد بلکه برعکس نشان میدهد مرد به ابزار سوء استفاده جنسی تبدیل شده و قربانی نوعی تمایلات انحرافی جنسی است که زنان به جانش افتاده اند. تازه همه این صحنه را یک مسیح زن اداره می کند.

این خودش برای این که کلیسا را از جا در ببرد کافی است، اما چیزی که این هیاهو را بوجود آورده نه آن مرد عریان و نه استفاده ابزاری از مرد، بلکه این است که در این تابلو مسیح یک زن است. همین امر است که کلیسا رابیش از همه آشفته کرده و قضات، روزنامه نگاران و برخی مسیحیان را برانگیخته که تابلو را محکوم کنند.

دلیل این ادعای گلدی چیست؟ او می گوید روزنامه نگارانی که این ماجرا را پوشش دادند هیچیک از واقعیت سیاست جنسی کلیسا صحبت نکردند. آن ها از “آقای ماگدالن” – مرد بی پیراهن- از عریانی او و از چیزهایی مثل آن صحبت کرده اند، اما فراموش کرده اند که در فرهنگ ما مرد نیمه لخت عادی است. اما زنانی که از نظر سکسوالیته نه در حالت تدافعی بلکه در حالت تهاجمی قرار داشته باشند، نادر است.

و اما اشتباه مفسر تایمز،آدام سیگ بیش از هر چیز افشاگر حقیقت است. او مرد عریان تابلو را با مسیح عوضی می گیرد. در حالیکه در تابلو خیلی واضح است که این یک زن است که جای مسیح نشسته است. چرا مفسر تایمز این طور تصور می کند؟ برای این که در تابلو تنها یک مرد هست. و خوب طبیعی است که پیامبر باید مرد باشد!!

جو گلدی با طنز زیبایی از مفسر تایمز تشکر می کند:”او با اشتباهش ساختار فکری جامعه ما را به خوبی به نمایش گذاشته است، پیشداوری های مردسالارانه و ضد زن زمان ما چنان او را در بند خود گرفته که او نقش خدا را به روسپی داده است.”[ طبق روایات مریم ماگدالنا یک روسپی بود که مسیح او را از سنگسار نجات داد.]

گلدی از دیدن تابلو به وجد آمده: یک مسیح زن، با پای برهنه. دورتا دور او پیکرهایی که سکسوالیته را به شدت به نمایش می گذارند گردآمده اند، اما خود مسیح ، آن همه نفوذ ناپذیر، آن همه الهام دهنده آن وسط نشسته است. حواریون مثل زنان خانه دار شهرستانی در پیروی از آخرین مد به رقابت و نزاع برخاسته اند. یکی لباس مشکی سطح بالا و دست دوخت خیاط را به تن دارد. آن یکی حتما آخرین فلان مارک را پوشیده است… اما در میان این مجموعه از آخرین مدل های روز، مسیح نشسته است و دست هایش را با مهربانی صادقانه ای به دو سو دراز کرده است. حواریون کفش های پاشنه بلند پوشیده اند، از گل یا تور و تزیینات دیگر استفاده کرده اند، لباس های شب یا لباس رسمی کار بر تن دارند. تنها مسیح است که لباس “هیپی” پوشیده است. لباسی که آن قدر طبیعی است که مارک هیچ موسسه ای را نمی توان به آن چسباند، لباسی که شهروندان برکلی وقتی می پوشند که می خواهند بروند به سازمان تجارت جهانی اعتراض کنند.

جو گلدی در ادامه می نویسد چه شگفت انگیز است که این یک موسسه مد است که نخستین تصویر باورکردنی از مسیح را در نسل او ارائه داده است. به گفته او هنری که کلیسا بر آن صحه می گذارد، چنان غرق اقتدار گرایی است که آدم تمایلش را از دست می دهد که خدا را دوست داشته باشد. جو گلدی به علت آن که به عنوان یک کاتولیک دوست دارد اعتقادش را از دست ندهد خوشحال است که نقاش موسسه ژیرباند، او را از دست هنر مصوبه کلیسا نجات داده است:” مسیح ژیرباند با محبت، صبوری، نرمی و نهایت آرامش اش در جهانی که ماتریالیسم نامطبوع Sex and the City تا گلویش را پرکرده است، بسیار گیراست. در تقابل با محدودیت های فرهنگی کلیسا که آن قدر از سکسوالیته مدرن وحشت دارد که حتی جرات ندارد نام آن را بیاورد، مسیح ژیرباد یک آلترناتیو سالم و جسمانی در مقابل هدونیسمی می گذارد که فحشای انحصارات تجاری حاکم کرده است.”

گلدی تابلو را بالای میز کارش گذاشته است تا زیر فشار کار طاقت فرسایی که این روزها بر استادان جوان بار می شود، این ” شمایل مقدس که هدیه اروپا ست ” به او الهام دهد دعا کند نه فقط برای زانو زدن در برابر اقتدار، بلکه برای این که آدم ها [ و حوا ها] یک دیگر را بفهمند و همبستگی انسانی را پاس بدارند.