برای عشقم
برای او که دوستش دارم
برای او که دوستم دارد
برای او چندانکه میگویم جاییم درد میکند نگران میشود
برای دوستم که همه جا با او میروم
برای عشقم که وقتی سرد است دستانم را جستجو میکند
برای همقدم روزهای خیلی سرد، که دستش را در جیب من میگذارد حتی وقتی خودش جیب دارد
برای عشق من که وقتی از آزادی میگوید غم و دردش را نمیتوانم از او بگیرم
برای درد بزرگش، وقتی که از شدت خشم اشک میریزد نمیتوانم کلامی بگویم که امیدوارش کند
برای درماندگیام از درماندگیاش، که نمیتوانم آینده ای را برایش ترسیم کنم که آزاد باشد
برای آرزویهایمان که "قفل افسانهای باشد"
برای روحش و جسمش که میخواهند آزاد باشد
برای شور و سرکشی و طغیانگریش
برای اشتیاقش برای زندگی
برای روح هنرمندش
برای هوش سرشارش
برای چراهای بیپایانش
برای خودخواهیهای من که میبخشدم
برای کوچک بودن دوست داشتن من تا که بیشتر دوستش داشته باشم
برای من، اگر بهشتی باشد، حوری نمیخواهم، تو را میخواهم
برای او که دوستم دارد
برای او که دوستش دارم
برای عشقم
برای نازیلا
نازیلای من
تولدت مبارک عشق همیشگی من
آذر 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر