یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۱

سقوط (هوشنگ ابتهاج)

 

EbtehaajHooshang_A007

 

گردني مي افراشت

سرش از چرخ فراتر مي رفت

آسمان با همه اخترهايش

بوسه مي زد به سرانگشتش

سكه ي خورشيد

بود در مشتش

يك سر و گردن،

                گاه،

نه كم از فاصله ي كيهاني ست

وز سرافرازي تا خواري،

          جز يك سر مو فاصله نيست!

او سري خم كرد

و آسمان با همه اخترهايش

دور شد از سر او.

۱ نظر:

  1. راست است این سخنان
    من چه آینه وار در نظر گاه تو ایستادم پاک
    که چو رفتی ز برم
    چیزی از ماحصل عشق تو بر جای نماند
    در خیال و نظرم
    غیر اندوهی در دل غیر نامی به زبان
    جز خطوط گم ناپیدایی
    در رسوب غم روزان و شبان
    لیک از این فاجعه ناباور
    با غریوی که
    زدیدار به ناهنگامت
    ریخت در خلوت و خاموشی دهلیز فراموشی من ...

    پاسخحذف