چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۹

فقر

ethiopian-boys

جهان ، جهان من ، جهانی که در مای واپس مانده لبخند باهم بودنمان از گرسنگی مرد.

در افریقای کوچک و اروپای بزرگ؛ کجای کار ما می لنگید؟! که عصای آزادی به دستمان دادند وقتی که پایی از ما گرفتند.

ازتو می پرسید!

کدامشان؟

نامش را نگفت !، رنگش به خاطرم مانده ، سیاه بود که می گفت : برو ؛ سفید که چیزی نگفت و برهنه بود که می گفت بمان و در آغوشت مرا گرم کن که خورشید را خورده ام از گرسنگی.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر