سه‌شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵

دموکراسی و خانواده - بخش 3

دموکراسی و خانواده - بخش 3
۶) غريبه گريزی و غريبه ترسی در سطح خانواده های ايرانی آن چنان جدی و نگران كننده است كه نه تنها در پهنه ی توزيع قدرت، كه حتی در پهنه ی اقتصاد و هنر نيز اصلی ترين مدل روابط اجتماعي، مدل ارتباطی عمودی و خونی است. اين مساله خود به شكلی ديگري، بيماری توسعه نيافتيگی را در جامعه ی ايرانی عريان می كند. اگزوفوبی در فرهنگ و خانواده ی ايرانی آن چنان ريشه دار، همه گير و با مشكلات ديگر همبسته و همسوست كه شايد بتوان از آن به عنوان گير و گردنه ی اصلی نهادينه نشدن جامعه ی مدنی در ايران ياد كرد.عجيب نيست كه ادبيات دشمن محور، هنوز كه هنوز است، پس از سه دهه همچنان می تواند به مثابه عصای موسی به داد حاكميت تمامت خواه ايرانی برسد و در بزنگاه های سياسی و تاريخی در بسيج مردم و كشاندن توده های مردم به شوهای خيابانی موثر واقع گردد. ۷) خانواده در ايران، قربانی نوعی دوآليسم اخلاقي(۱۴) فلج كننده نيز است. به عبارت ديگر، می توان گفت كه فرآيندهای آزادی خواهي، آزاد سازي، برابری طلبی و برابر سازي، در پهنه های مختلف جامعه، هماهنگ و همگن پيش نمی رود. اين دوگانگی خطرناك در هر سه بعد طولي، عرضی و عمقي، ساختار اجتماعی ما را آلوده است. در حالت عرضي، برای مثال، هستند كسانی كه از فرآيند آزاد سازي(۱۵) در پهنه های اقتصادي، يا اجتماعی دفاع می كنند، اما در همان حال از گسترش اين فرآيندها به پهنه های ديگر، نظير پهنه ی قدرت، انديشه و رسانه ها دل نگرانند و برای محدود كردن آن از هيچ گونه تلاشی ابا ندارند. و به عكس، هستند كسانی كه از آزادسازی در پهنه ی انديشه و قدرت دفاع می كنند، اما در همان حال، با اما و اگرهای استخوان سوز از اقتصاد دولتی حمايت می كنند. تظاهرات طولی اين دو گانگی اخلاقي، برای مثال اين گونه خواهد بود، كه فردی در پهنه ی عمومی از فرآيندهای آزاد سازی و برابر سازی حمايت و طرفداری كند، اما در ادامه و در پهنه ی خصوصی و خانواده از پی گيری آن فرآيندها ناخشنود و دل نگران باشد. از اين چشم انداز، به نظر می رسد، نظام خانواده در ايران به مراتب استبدادی تر و توسعه نايافته تر از نظام اجتماعی حاكم بر پهنه ی عمومی است.دوگانگی اخلاقی در گونه ی عمقی خود، به اين معناست كه تاكيد، نكته سنجی و حساسيت جريان های تحول خواه و نوگرا به فرآيندهای آزادساز و برابر ساز در همه ی پهنه ها به يك اندازه و به صورت برابر نيست. به عبارت ديگر، اين جريان ها به بهانه ی اولويت بندي، به شبهی از آزادی و برابری تن می دهند(۱۶).آسيب شناسی و درمان اين دوگانگی ها از آن جهت بسيار مهم و قابل توجه است، كه مفاهيمی چون آزادی و برابري، در يك سو و بندگی و نابرابري، در ديگر سو، مفاهيمی خود پيش رونده هستند. به عبارت ديگر هر گونه غفلت در نهادينه كردن توزيع برابر آزادی - كه حداقل آزادی و برابری است – به باز گشت استبداد خواهد انجاميد.مطابق با آن چه گذشت، چنانچه جامعه ای به واقع دل نگران خانواده و كاركردهای از دست رفته اش باشد، راه حال هرچه باشد، تحميل كاركردهای رنگ و رو رفته و پرهزينه ی سنت نيست. به باور من همه ی شواهد جامعه شناسانه نشان می دهد كه چاره جويی و آسيب شناسی بحران خانواده از و در دل مقايسه ی قراردادهای نوشته شده ی خانواده و قراردادهای نانوشته ی دوستانه است. در انداختن طرح های تازه، برای جانی دوباره بخشيدن به نهاد خانواده، در گرو كشف جادوی رابطه ی دوستانه و رمز و راز سحر انگيز و پر كشش قراردادهای نانوشته ی دوستی است. بازسازی يا بازتوليد خلاقانه ی خانواده به نهادينه كردن و باز توليد اين اكسير در نهاد خانواده باز می گردد.انعطاف پذيري، پويايي، آزادی و برابری از اصلی ترين مشخصه های روابط دوستانه هستند، اما به باور من، آنچه روابط دوستانه را در زمانه ی ما تا حد ميزان و معيار يك رابطه ی سالم، پويا و شكوفا بالا می كشد، هيچكدام از مشخصه های بالا نيست. زيرا اصلی ترين نياز آدميان كه از چمبره ی قرن ها تحقير رها شده اند، در هيچ يك از شاخص های ذكر شده نمی گنجد.مشروعيت بخشيدن به خودفرمانفرمايي(۱۷) در روابط دوستانه، جان و جادوی دوستی است. آزادي، برابري، پويايی و انعطاف پذيری در دوستي، در كليد واژه ی "پذيرفتن" خلاصه می شود. به عبارت ديگر معيار های اشاره شده، به نياز به پذيرفته شدن باز می گردند و پاسخ می گويند، در حالی كه نياز ما، در عصر انفجار اطلاعات و در جوامع مجازي، چيزی بيشتر و پيشتر از نياز به پذيرفته شدن است. "تاييد شدن" (۱۸) و نياز به تاييد شدن، به باور من جان و جادوی دوستی را بهتر عريان می كند.به عبارت ديگر، جوامع استبدادی از سه گونه ی همبسته و در هم تنيده ی استبداد رنج می برند، كه به طور ساختاری از يكديگر تغذيه و سيراب می شوند.الف) توزيع نابرابر آزادی در پهنه ی قدرت سياسي، به واسطه ی نبود سازوكارهای موثر و مناسب قانونی برای مشاركت هر چه بيشتر و رقابت هر چه برابرتر شهروندان (استبداد حاكميت).ب) نبود ضمانت های لازم و كافی برای رعايت حقوق اقليت ها، به واسطه ی عدم استقرار و نهادينه شدن حقوق بشر (استبداد اكثريت، يا استبداد افكار عمومي).ج) سطوح پايين توسعه ی انسانی و نبود جريان های اطلاعاتی لازم و كافی برای رهايی آدميان از بندهای نامريی درون به و اسطه ی حاكميت انسان شناسی ها و اخلاق های پيشا مدرن (استبداد فراخود)(۱۹).جريان های روشنفكری در جهت گسترش و تعميق مناسبات مردم سالارانه، همزمان با نقد موثر و همه جانبه ی مناسباتی كه به انباشت قدرت و ترتيبات استبدادی می انجامد (در پهنه ی توزيع آزادی های سياسي)، می بايست به نقد و تنقيه دايم مناسبات اجتماعی و حقوقی غير دمكراتيك (در پهنه ی حقوق اقليت ها) و اخلاق ها و انسان شناسی های ضد انسانی و سركوب گر و بنده پرور اهتمام ورزند. بی شك كرنش روشنفكران و انديشمندان در برابر صاحبان قدرت و اربابان زر و زور و تزوير مذموم و غير قابل بخشش است، اما سر سپردگی در برابر پوپوليزم و استبداد اكثريت و نيز نشتن بر سر سفره های اخلاق های سركوبگر و تحقير كننده و انسان شناسی های بنده پرور و تكليف مدار، به مراتب مذموم تر و ناگوارتر خواهد بود.برچيدن دوال پای استبداد از يك اجتماع، تا حد بسياري، منوط و مربوط به برچيدن پر و بال ديكتاتورها و ديكتارتوری هايی است كه در قلمرو جان آدميان لانه كرده اند. كسانی كه نياموخته اند با خود آسان گير و مهربان باشند و با خواست هايشان انسانی رفتار كنند و در برابر مطالبات نفس خويش نرمش به خرج دهند، طبيعی است نمی توانند با ديگری مهربان باشند، خواست های ديگری را به رسميت بشناسند و برای شنيدن صدايش گوش فرادهند. اين سربازان گمنام و قربانيان استبداد درون، تسليم در برابر احساس حقارت خود و رزمنده در خط مقدم جبهه ی استبداد بيرون خواهند بود. هم اينانند كه به آسانی به حذف، ترور و طرد ديگری و بستن دهانش و فراموش كردن نامش فرمان می دهند و فرمان می برند. اين مرده های متورم، اين انسان های كوچك و له شده، اين قربانيان سفره های تحقير و اضطراب.چيره شدن بر استبداد درون، روايت ديگری از خودفرمانفرمايی است، همان كه نيچه از آن، در فراسوی نيك و بد، با عنوان "اخلاق خدايگان" ياد می كرد.در طراحی الگوهای تازه برای خانواده، می بايد همه چيز در خدمت نياز به تاييد شدن و خودفرمانفرمايی قرار داشته باشد. در چنين خانواده هايی گسترش خانواده ها بيشتر در عرض، به صورت انتخابی و غيرخونی خواهد بود، در مقايسه با خانواده های سنتی كه الگوی گسترش آن ها بيشتر طولي، خونی و اجباری (تصادفي) است. توزيع برابر آزادی اصلی ترين پی آمد اين نوع از خانواده ها خواهد بود، در مقايسه با خانواده های سنتی كه برآمده و برآونده ی نابرابری های متعدد و متكثرند.پاورقي۱. طلاق پنهان يا عاطفي، اشاره به زندگی های زناشويی در جوامعی است كه هنجارها، قوانين و مناسبات اجتماعی زن و مرد را، نه به واسطه ی عشق و تمايل قلبی طرفين، بلكه به اجبار و اكراه كنار يك ديگر نگاه داشته است.۲. اشاره دارد به "گزارش كميسيون حاكميت جهاني" با عنوان محله ی جهانی ما در ۱۹۹۵.۳. برای آن كه مقصود خود را آشكارتر كنم، به ذكر چند مثال می پردازم:اول: سال ها پيش، به وقت دوران سربازي، در درمانگاه تازه تاسيسی در حوال خلخال مشغول به كار بودم. يكی از همكاران من مردی از اهالی همان روستا بود، كه كارهای نظافتی درمانگاه را انجام می داد. وی در حال گذراندن هفت خان استخدام بود. يكی از اين خان ها كه در نوع خود عمق محافظه كاری جامعه ايرانی را نشان می داد، نهاد گزينش بود كه به راحتی در جامعه ی ايرانی پذيرفته شده و جاافتاده بود. اين خاطره به حوالی دوم خرداد ۷۶ مربوط می گردد و همكار ما تعريف می كرد كه در زمان گزينش مسئول گزينش از من پرسيد به چه كسی رای دادي؟ و من چون خاتمی رای اورده بود به خيال آن كه دور، دور خاتمی است، گفتم به اقای خاتمي! مسئول گزينش بر سرم فرياد كشيد و با عصبيت گفت: همين شما احمق ها هستيد كه مملكت را به گند كشيديد.از وی پرسيدم به چه كسی رای داده بودي؟- به اقای ناطق نوري.- چرا؟- بخشدار به ريش سفيدهای ده و آن ها به مردم روستا اعلام كرده بودند كه اگر حتی يك نفر از اهالی روستا به خاتمی رای بدهد از كشيدن آب به روستا اجتناب خواهيم كرد! - آيا كسی هم به آقای خاتمی رای داد؟- نه، همه ی اهالی به ناطق نوری رای دادند.دوم: در سال ۸۴، وقتی انتخابات نهم رياست جمهوری با حرف و حديث های فراوان و به صورت مشكوك به مرحله ی دوم كشيده شد و در كمال ناباوری محمود احمدی نژاد به عنوان نماينده ی تندروترين لايه های راست حاكميت پيروز انتخابات شد، شنيدم خانمی از بستگانم، به عروس خود می گفت: چه كار داری بگی رای نداده ای! هركس برنده شد، بگو به او رای دادم!سوم: درصد بالايی از مردم ما، هنوز از ترس در پای صندوق های رای حاضر می شوند و البته اين ترس بی جا نيست و حاكميت به عمد به آن دامن می زند. سربازها، نيروهای نظامي، امنيتی و انتظامي، لايه هايی از كارمندان، پشت كنكوری ها و تمام كسانی كه پيش بينی می كنند لازم است در اينده از دالان تاريك گزينش عبور كنند و حتی لايه های از عوام برای دريافت كوپن، گروه های اصلی هستند كه از ترس در پای صندوق های رای حاضر می شوند. چه محافظه كاری عميق و نفس گيری .۴. اعلاميه جهانی حقوق بشر و كنوانسيون های برآمده از آن، به عنوان حداقل برابری و آزادي، چهارچوب اوليه و حداقلی اين فردگرايی است و به همين دليل است كه از جوامع توسعه نايافته، صدای استبداد در مخالفت با حقوق بشر، با عنوان های اغوا كننده ای چون هويت خواهی بلند شده است.۵. روانشناسی به طور معمول در پی شناخت انسان های بيمار و سالم و توضيح چگونگی پيدايش اين فرآيندهاست، اما مكتب روانشناسی كمال به دنبال توضيح و تحليل انسان هايی است كه فراتر از چهارچوب های معمولی قرار گرفته اند، الگوهايی كه بشريت بر تارك تاريخ خود يافته يا بافته است.۶. به باور من، درك متواضعانه ی شكوه، پيشرفت و عظمت ملت امريكا را به يك معنا بايد در روانشناسی كمال چيره بر اين مردم جستجو كرد كه انديشه های روانشناس افريقايی پرلز سهم به سزايی در ان دارد.۷. اين نكته، چرايی و چگونگی اهميت بی حد و حصری را كه سنت گرايان مذهبی بر محدويت های جنسی اعمال می كنند، آشكار می كند و نيز پی آمدهای ويرانگر آن را. از اين منظر انگاره های جنسی سنت گرايان مذهبي، به باور من، از مخرب ترين و زيانبارترين انگاره هايی هستند كه در جامعه ی ايرانی قابل وارسی است. ۸. با ان كه مرگ و مير ناشی از سوانح، به ويژه سوانح رانندگی در ايران بسيار بالاست و بر اساس برخی برآوردها اين مساله اولين علت مرگ و مير در ايران است و نيز با وجود آن كه ايران از نظر آمار مربوط به سوانح و تصادف های رانندگی يكی از پرخطر ترين كشورهای دنياست ، اما با يك مرور اجمالی در برنامه های انتخاباتی دوره های مختلف رقابت های رياست جمهوری در ايران آشكار است كه كمترين وعده و شعاری مبنی بر وجود عزمی جدی برای حل اين مشكل وجود ندارد؟ و البته اصلی ترين دليل ان احتمالن اين خواهد بود كه تقاضايی برای اين امر وجود ندارد! ۹. بدفهمی و باورهای غيرانسانی از سكس، در قالب اخلاق، در جامعه ايرانی به حدی گسترش يافته است كه طرح برخی از باورها و رفتارهای مربوط به اين نياز انسانی و بيولوژيك در نزد ايرانيان، غير قابل باور می نمايد. برای مثال:اول: جوان های فراوانی هستند كه به مراكز درمانی مختلف مراجعه می كنند و متقاضی اقداماتی هستند كه ميل و نياز جنسی را در ان ها فروبكاهد. اين جوان ها اغلب مذهبی اند، در كاميابی جنسی به صورت انسانی در جامعه ی بسته ی ايران درمانده اند، به واسطه ی بمباردمان اخلاق های ضد انسانی و زاهدانه در كشمش بين نيازهای بيولوژيك (نهاد) و خواسته های من برتر – به زبان فرويد- كه انعكاس خواسته های جامعه است در حال فرسودند، فاقد امكانات لازم برای دور زدن جامعه و عبور از موانع اجتماعی اند و دست آخر اينان قربانيانی هستند كه به انتهار، يا قربانی كردن بخشی از وجود خود در پای بت جامعه راضی شده اند.دوم: فشار اخلاق های غير انسانی و فقدان اموزش های جنسی در جامعه ی ايرانی در حدی است كه بسياری از دختران ايرانی به ويژه در مناطق مذهبی تر و كم تر توسعه يافته ، در اصل پرداختن به نياز جنسي، حتی در محدوده های مجاز دينی و عرفی را نيز غير اخلاقی و شرم آور تلقی می كنند و در ارتباط با همين موضوع، در كيلينيك های پزشكی با زنانی روبرو می شويم كه سال ها ازدواج كرده اند و زايمان های متعدد انجام داده اند، اما هنوز اورگاسم يا لذت جنسی را تجربه نگرده اند.سوم: با ان كه تنوع طلبی در پهنه ی رفتارهای جنسی در سكسولوژی قابل درك و توضيح است، اما اين پديده به دلايل مختلف، از جمله محدويت های غير انسانی بيشمار و دخالت بی جای دولت و در امتداد آن دخالت های اجتماع در پهنه ی خصوصی شهروندان، در ايران امروز به شدت گسترش يافته است. بسياری از كودكان ما در حول حوش ۱۴ سالگی به بلوغ جنسی می رسند، اينان اگر به خواهند به خواسته ها و بايد های اجتماع تن بدهند، تا زمانی كه فرصت ازدواج را پيدا كنند، حداقل ۱۰ سال بايد در پهنه ی رفتارهای جنسی رويابافی كنند، خود ارضايی كنند و در ميان گيره ی خواست های نهاد خود و خواست های اجتماع له شوند. طبيعی است اين گروه وقتی ازدواج می كنند با تصورات و تمايلات كاريكاتور گونه و چاق شده ای همراه هستند كه هيچ گاه پاسخ لازم را از يك رابطه ی جنسی سالم و شكوفا نمی گيرند. اين پديده به باور من يكی از دلايل اصلی زن بارگی در مردان ايرانی است و به طور كلی اين مساله، در كنار بحران های اخلاقی و ديني، شيوع و گسترش روابط جنسی با همبسترهای متعدد را در ايران توزيع می دهد.۱۰. ايرانيان در پهنه رفتارهای جنسي، با پارادكس های متعدد و عجيبی روبرويند. برای مثال با ان كه ما در قلمرو طنز، گفت و گوهای خودماني، شوخی ها و ادبيات عامه پسندمان با انفجار گفت و گوهای سكسی روبروايم، يا با ان كه تقاضا برای كالاهای پرونو در ايران به شدت بالاست، اما با اين حال وقتی پای گفت و گو بر سر موانع موجود در برابر تحقيقات سكسولوژی مطرح می شود، اغلب ايرانيان از سانسور و محدويت های موجود دفاع می كنند. ۱۱. برای مطالعه ی بيشتر در اين زمينه، می توانيد به مقاله های " دفاع از حقوق زنان، دفاع از دمكراسی است"، "سندرم استبداد ايرانی و سرطان اضطراب جنسي"، "سكس، خانواده و جامعه ايراني" و "در نكوهش سكس وحشي" از همين قلم مراجعه كنيد.۱۲. از بازی های روزگار در پهنه ی جهان ايراني، يكی هم اين است كه تمامی اصلاح گران اجتماعی و دينی اين ديار، دست آخر به ساختن دينی ديگر اهتمام ورزيده اند. آسيب شناسی اين پديده، شايد آن است كه اين اصلاح گران، در چمبره ی واقعيت های اجتماعي، تاريخی و زباني، و در جهت پيشبرد پروژه ی خويش به اجبار و اكراه مقهور و مبهوت سنتهای دينی ريشه دار اين كهن سرزمين و دين خويی عميق اين مردمان شده اند و نتوانسته اند از وسوسه ی استفاده از مزيت های زباني، تاريخی و فرهنگی در گذرند. برای نمونه می توان به مذهب ايدئولوژيك شريعتي، عرفان قرن هفتمی سروش، معنويت ملكيان، پاك دينی كسروي، بابی گری قره العين و ... اشاره كرد. در برابر، می توان به ماهاتما گاندی اشاره كرد، كه در برابر اين وسوسه شجاعانه و بزرگوارانه ايستاد و نخواست و نگذاشت كه در هندوستان دينی ديگر سربرآورد. ۱۳. نگاه كنيد به مقاله ی تاسف بار ۱۴. اين دوآليسم اخلاقی در پهنه ی باور يك فرد يا قلمروی شناختی وی مطرح می گردد، و گرنه اخلاق در جوامع جديد در جان خود متكثر و پلورال هستند. پلوراليسم اخلاقی مبنا و بنای جوامع پسامدرن را تشكيل می دهد.۱۵. با توجه به آن كه مفهوم محصل آزادي، فراتر از چالش های پردامنه و گاهی بی نتيجه ی ذات گرايانه، چيزی بيش از مفهوم توزيعی و نومينال از آزادی نيست، و نيز از آن جا كه حداقل برابري، برابری در توزيع آزادی است، وقتی از فرآيند های "آزاد ساز" صحبت می شود، در واقع، هم آزادی و هم برابري، به عنوان بال های دوگانه ی دمكراسی مد نظر می باشند. به باور من، تنها پيش نياز دمكراسي، وفاق و وحدت اجتماعی است. البته وفاق و اتحاد از نوع مدرن و پويای آن، كه از دل انگاره های انسجام آفرين و وحدت بخش بيرون می آيد. و از آن جا كه اصلی ترين و اساسی ترين بن انگاره های انسجام آفرين، فرآيند های آزادساز- كه به نهادينه شدن چرخش قدرت و حاكميت اكثريت می انجامد - و برابرساز – كه به استقرار حقوق بشر و توزيع قدرت می انجامد - می باشد، روشن است كه آزادی بدون برابری و برابری بدون آزادی چيزی بيشتر از خيالبافی و توهم نمی تواند باشد.برای مطالعه ی بيشتر رجوع شود به مقاله ی "آزادی در آستانه ی هزاره ی سوم" و نيز مقاله ی "دمكراسی يعنی من هم هستم" از همين قلم. ۱۶. اگر فرآيندهای آزادساز و برابرساز را بن مايه ی انگاره های وحدت بخش و انسجام آفرين تلقی كنيم و نيز چنانچه انگاره های انسجام آفرين و وحدت بخش را جان مايه و پيشنياز اصلی دمكراسی بدانيم، شايد بتوانيم به تاسی از كارل كوهن برای انگاره های وحدت بخش سه بعد پهناوري، عمق و برد را تعريف و تفكيك كنيم.الف) پهناوری انگاره های انسجام آفرين: هر چقدر انگاره های انسجام آفرين، آدميان بيشتری را در قلمرو آزادی و برابری جای دهند، می توان گفت پهناوری آن انگاره ها بيشتر است.ب) عمق انگاره های انسجام آفرين: هر چقدر انگاره های انسجام آفرين، قلمرو گسترده تری را برای آزادی و برابری تعريف و تحديد كنند، می توان گفت عمق انگاره های انسجام آفرين بيشتر است.ج) برد انگاره های انسجام آفرين: هر چقدر انگاره های انسجام آفرين، قلمروهای بيشتری را برای آزادی و برابری در بر بگيرد، می توان گفت برد انگاره های انسجام آفرين بيشتر است. ۱۷. خود فرمان فرمايي، كه برای مثال در پهنه ی اخلاق می شود اتيك، در برابر ديگر فرمان فرمايي، كه در پهنه ی اخلاق می شود مورال، مطرح می شود.در خود فرمان فرمايي، آدمي، خود، غايت است و همه ی ارزش ها از حضرت وی منبعث می شوند و شرافت و كرامت آدمی اصيل و خودبنيادند. كسی يا چيزی اين كرامت و شرافت را به آدمی نمی دهد زيرا، حقيقت خود منبعث از آدمی است و كاملن شخصي. در اين پارادايم آدمی بايد و شايد كه كاملن آزاد باشد، هم در قلمرو درون، و هم در قلمرو برون. آدمی در قلمرو جان خويش از شر همه ی بايدها و نبايدهايی كه از ديگری نشئت گرفته اند و به مهار خواست ها انسانی و تمايلات بيولوژيك وی برآمده اند و عنواين پرطمطراقی چون اخلاق، ارزش، وجدان و ... يافته اند، بر می گذرد و رها می شود و در قلمرو بيرون نيز، از شر هر محدوديتی كه فراتر از قراردادهای اجتماعی دمكراتيك، موقتي، انعطاف پذير و قابل نقد باشد.
۱۸. "پذيرفتن" بر حداقل های همزيستی اجتماعي، و "تاييد كردن" بر حداكثرها اشاره دارد. برای مثال ما می توانيم به دلايل متعدد و متنوعی يك ديگر را بپذيريم. يكديگر را می پذيريم چون راه ديگری نداريم، يكديگر را می پذيريم چون منافع مان ايجاب می كند، يكديگر را می پذيريم چون صلح و آشتی در گرو پذيرفتن ديگری است، يكديگر را می پذيريم چون راه های ديگر بسيار زيانبارند و .. ما وقتی يكديگر را می پذيريم ممكن است برای همديگر هيچگونه سهمی و حظی از حقيقت قايل نباشيم، درحالی كه وقتی همديگر را تاييد می كنيم در واقع می پذيريم كه هر كس می تواند سهمی از حقيقت داشته باشد. اصلن در اين حالت، در واقع، حقيقت شخصی می شود. "تاييد كردن و تاييد شدن" به نوعی فراتر رفتن و برگذشتن از "پذيرفتن و پذيرفته شدن" است. ۱۹. فرآيند آزاد سازي، بخشی نيز شامل آزادسازی درون است از شر و سيطره ی تمامت خواهی و استبداد "فراخود". فراخود، بخش از شخصيت آدمی است كه در تعريف فرويد از شخصيت، در كنار "من" و "نهاد" تكميل می شوند. فراخود در اين انگاره، بازتاب مناسبات اجتماعي، اخلاقي، دينی و خانوادگی در شخصيت آدمی است، كه "من" را وامی دارد در مقابل "نهاد" كه بازتاب تمايلات بيولوژيك و طبيعی است، قرار بگيرد. در جوامع توسعه نايافته، يا كمتر توسعه يافته، به واسطه ی حاكميت بلامنازع باورها، ارزش ها و سنت های پيشامدرن بر جامعه و بازتوليد كوركورانه ی آن ها در نظام تعليم و تربيت و نهاد خانواده، فراخود - كه گاهی به عنوان وجدان نيز از آن ياد می شود - ادامه ی استبداد بيرونی است. از اين رو همانند همو هم سركوب گر است و هم تحقير كننده، هم شكايت كننده است و هم قضاوت كننده. به عبارت ديگر در پهنه ی سنت، وجدان به گونه ای تعبيه و مهندسی شده است كه بتواند، كسانی را كه از كمند جلاد بيرونی گريخته اند، به دام جلاد درون درآورد. اوج اين پديده موهش را گاهی در برخی از سنت های عرفانی با تعابير پرطمطراقی چون نفی خود، فنا لله، كشتن نفس، مهار خودخواهی و ... می توان ديد. فرآيند آزاد سازی درون به اين تعبير هم می تواند ادامه ی فرايند توزيع برابر آزادی در بيرون باشد و هم مقدمه ی آن. توسعه ی انساني، ارتقای سيستم های آموزشی و پرورشي، حذف آموزش های غير علمي، مانند آموزش های دينی و مذهبی از متون درسي، دمكراتيزه شدن، غير متمركز و غير دولتی شدن نهاد های آموزشي، آزادی رسانه ها و حذف سانسور، آزادی بيان و ارتقا سطح تحصيلات شهروندان، از مهمترين ابزارهای رها سازی درون به حساب می آيند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر